loading...
امور فرهنگی اتحاد ساقدر
حسین گرامی بازدید : 375 جمعه 26 دی 1393 نظرات (6)

مسابقه روستا شناسی شماره3

برای شرکت در مسابقه بر روی ادامه مطلب کلیک کنید

مسابقه ((روستا شناسی ))از طریق همین سایت فعال می باشد به طوریکه یک عکس از روستا یا اطراف روستا بر روی سایت قرار می گیرد و شما می بایست محل دقیق آن را تشخیص دهید .

هر مسابقه( پنج 5 امتیاز) دارد به صورتی که( دو2 امتیاز )بابت شناسایی محل مورد نظر و (سه 3 امتیاز ) بابت  خاطره ای که شما می بایست از روستا درج نمایید  .

 اگر شما فقط شناسایی کنید محل مورد نظر را (دو امتیاز )دریافت خواهید کرد و امتیاز اصلی (3 سه امتیاز)به خاطره شما بر اساس متن و جالب بودن آن تعلق خواهد گرفت .

شما چه متنی باید بنویسید ؟ پیشنهاد می گردد از روستا هر خاطره ای دارید و بهتر می باشد که به مکان عکس هم مربوط باشد  برای ما در همان قسمت نظرات

بنویسید جهت یادآوری این نظرات بعد از اتمام مسابقه قابل نمایش خواهد بود

خواهشمند می باشد حتما نام و نام خانوادگی خود را درج نمایید

زمان شرکت در مسابقه شماره 2: تا جمعه 03/ 11/ 93ساعت 23 


مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط محمد تاج ور در تاریخ 1393/11/03 و 21:49 دقیقه ارسال شده است

ارزو تاج ورو،این مکان روبروی منزل اقای محمد سرحدی و منزلی که میبینید ،منزل اقای حسن پور که بغل خیابان اصلی روستا میباشد.
پاسخ : شما2 امتیاز از این مسابقه کسب کردید

این نظر توسط محمد تاج ور در تاریخ 1393/11/03 و 21:25 دقیقه ارسال شده است

سلام این مکان میدانی در خیابان اصلیه روستای زیبای ساقدر و این منزل مربوط به اقای کربلا اسماعیل زارع میباشد که در سالهای اخیر در اختیار اقای حسن پور بوده است .البته میشد از این مکان بسیار بسیار خاطره های خوش تعریف کرد.ما هر رونمو شوم مرفتم بجلو گله ته وقته گله مومه خودم قیم بزیم کردمکه خیلم خوش مگذش.ولی خب یشوی یه کار کستشو که موقع بزیمکردم به یکهو مرحوم مهدی قربانی،پسر ممد قربلی خور از در خونی ممد مد رضهوبطرف کیچه بچسب که بیک بره یه ماشین از په یی به سرعت بومه و ورهم خوردن و همیجا میدی قربانی بومو وخه طری بده بری همه بمونده،روحش شاد
پاسخ : شما5امتیاز از این مسابقه کسب کردید

این نظر توسط عرشيا سرحدي در تاریخ 1393/11/03 و 10:47 دقیقه ارسال شده است

سلام
این عکس منزل آقای زارع می باشد با دیدن این عکس به یاد آسیابی که توی این کوچه هست افتادم یاد مادر بزرگ و پدر بزرگم که مسؤلش بودن خیلی کوچک بودم امایادمه وقتی روشنش می کردن برا آرد کردن گندما یه صدای بلندی ودود زیادی داشت واون فردی که داخل آسیاب بود سر تا پاش سفید وکاملا آردی میشد یادش بخیر روحشون شاد
پاسخ : شما5 امتیاز از این مسابقه کسب کردید

این نظر توسط SoGaNd JoOn در تاریخ 1393/11/01 و 20:41 دقیقه ارسال شده است

باسلام.این منزل قبلی اقای زارع هست.که به ان پی ده هم گفته میشود.جلوی ان ماشین های باکلاس خودرا پارک میکنن.درزمان قدیم دختران درانجا قالی میبافتند وغروب منتظر گله گوشفند میشدند تا گوسفندهای خودرا جدا کنند وببرند.شکلک
پاسخ : شما4 امتیاز از این مسابقه کسب کردید

این نظر توسط مسعود سرحدی در تاریخ 1393/10/30 و 22:54 دقیقه ارسال شده است

اینجا وسط روستا و منزل آقای حسن پور می باشد اگر از کوچه کناری برویم به خانه ابراهیم سرحدی (جلیله ( میرسیم
مسعود سرحدی
پاسخ : شما 2 امتیاز از این مسابقه کسب

این نظر توسط علی در تاریخ 1393/10/28 و 22:07 دقیقه ارسال شده است

تصویر مورد نظر مربوط به منزل آقای زارع می باشد که از یک طرف به کوچه منزل محمد ابراهیم سرحدی متصل است.اگر چه الان این مکان تبدیل شده به پارکینگ عمومی ماشینها در ایام شلوغ روستا از فبیل محرم و عید. ولی از روزگاران گذشته من خاطرات زیادی از این مکان دارم. یکی از خاطرات مربوط به سالهای گذشته و حدود شاید 17 سال قبل بود که در یک روز جمعه من در ساقدر بودم و الاغمان را دختر آقای بیکی به امانت گرفته بود تا با او نمی دانم بار چغندر بیاورد و یا کار دیگری داشت . وقتی هنگام غروب دختر بیکی الاغمان را به سمت خانه ما می آورد ، من در روی پله سیمانی مغازه ناصر مهربان ، پشت تیر برق نشسته بودم که دیدم صدای تق تقی به گوشم رسید ، بلند شدم و نگاه کردم دیدم که مهدی سرحدی فرزند : محمد که الان گچکار هست ، با یک تفنگ ساچمه ای که در دست دارد ، و درست در کوچه مقابل همین منزل مستقر بود ، به سمت الاغمان نشانه گیری کرده و دو عدد ساچمه فلزی را در بدن این زبان بسته فرو گرد. خیلی ناراحت شدم و از طرفی می ترسیدم که به او چیزی بگویم ، چون او از من بزرگتر بود و احتمال داشت با تفنگش به من و یا هر کس دیگری نیز نشانه گیری کند. خلاصه خودم را قایم کردم طوری که او من را ندید . در این لحظه بود که دیدم دختر بیکی در حالیکه افسار الاغ را بر دست گرفته زار زار گریه می کند . و تا من را دید گفت: علی آقا مهدی سرحدی الاغتان را تیر زده . به مادرم گفتم و او جای زخمها را چرب کرد. یادش بخیر/
نویسنده: علی گرامی
پاسخ : شما5 امتیاز از این مسابقه کسب کردید و به عنوان خاطره برتر منتخب شد


کد امنیتی رفرش
درباره ما
موسسه فامیلی اتحاد ساقدر با توكل بر پروردگار عالم و با نیت خیر جهت پیشبرد اهداف اجتماعی و فرهنگی و رفع مشكلات و موانع و سنت حسنه دیدار فامیل تشكیل گردید . همبستگی و اتحاد خود را ثابت كنیم و به همدیگر عشق بورزیم . وبلاگ امور فرهنگی از صمیم قلب جهت نزدیک شدن قلب ها طراحی گردید . به امید روزی که همه در قلب هم به خوبی از همدیگر یاد کنیم . :::::: با تشكر :::::: مدیر سایت : حسین گرامی
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • ارتباط با واحدهای موسسه

    نام کاربری واحدهای موسسه


    مدیر عامل          100


    امورفرهنگی     500

    آمار سایت
  • کل مطالب : 510
  • کل نظرات : 384
  • افراد آنلاین : 10
  • تعداد اعضا : 141
  • آی پی امروز : 27
  • آی پی دیروز : 177
  • بازدید امروز : 50
  • باردید دیروز : 318
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 466
  • بازدید ماه : 897
  • بازدید سال : 21,373
  • بازدید کلی : 480,648
  • ارتباط با واحدهای موسسه

    ارتباط با واحدهای موسسه